دل نوشت های من به یار قدیمی

ساخت وبلاگ
کلاغها گرچه سیاهند و آوازشان خوش نیست
اما آنقدر باوفایند که شاخه های خشک درختان را درفصل سرد زمستان تنهانمی گذارند...

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

قطار می‌رسد...
برای بعضی‌ها کسی منتظر نیست...
برای بعضی ها کسی را نمی‌آورد...
اما، بیچاره آن‌هایی که مسافرشان را دیگران به خانه می‌برند...

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

آنچه از روزگار به دست می آید، با خنده نمی ماند
و آنچه از دست برود، با گریه جبران نمیشود!
خورشید فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم...

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

آمــــد امّــــا در نگاهش آن نـــوازش هـــــا نبـــــــودچشـــــــم خواب آلــــوده اش را ، مســتی رویا نبود نقـــــش عــشق و آرزو از چهره ی دل ، شسته بودعکــــس شیدایی ، در آن آییــــنه ی ســــیما نبـ دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

ســـن یاریمـین قاصیدیسن ایلن ســنه چای دمیشمخیالیـــنی گنــدریبدیر بس کـــی من آخ وای دمیشم آخ گــــجه لر یاتمـامیشام من سنه لای لای دمیشمســـن یاتالـی من گــوزومه اولدوزلاری سای دمیشم هر کـــــس سـنه دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

چه خنده داره که...
ناز را می‌کِشيم
آه را می‌کِشيم
انتظار را می‌کِشيم
فرياد را می‌کِشيم
درد را می‌کِشيم
ولي بعد از اين همه سال...
آن‌قدر نقاش خوبی نشده‌ايم که...

بتوانيم دست بِکِشيم....

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

هر روز از پنجره‌ی خانه
كلاغی را ميبينم،
كه گويی راه گم كرده.
خوب يادم هست،
آخر تمام قصه‌های كودكی،
كلاغی بود كه به خانه‌اش نمی‌رسيد.
و من با خود می‌انديشم ، 
او هنوز سرگردان است 
يا ما گم شده‌ايم!

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20

پس از من یاد یک انسان، همیشه با تو خواهد بودغم یک روح سرگردان، همیشه با تو خواهد بوداتاق پاک قلبت مال من شاید نبود،اما پس از من یاد یک مهمان همیشه با تو خواهد بودگل سرخ عزیر من به هر گلخانه ای باشی،بد دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 0:20